به گزارش مشرق، تیمور بختیار منتسب به ایل بختیاری است. زمانی همای سعادت بر شانههای سرلشگر تیمور بختیار نشست که محمدرضا پهلوی با ثریا اسفندیاری زن ایرانی ـ آلمانی ازدواج کرد که برادرزاده تیمور بود. ثریا دومین ملکه ایران شد؛ نخستین ملکه ایران، فوزیه مصری بود که از محمدرضا طلاق گرفت و راهی مصر شد.
پس از آنکه محمدرضا پهلوی داماد تیمور بختیار شد، او از این فرصت نهایت استفاده را برد و به سرعت مدارج ترقی را طی کرد؛ چنان که مأموریت تشکیل و ریاست بر سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به وی واگذار شد.
وی با رسیدن به این مقام به کسب ثروت و قدرت پرداخت و در این مقام، خشونتهای زیادی به خرج داد که از اینرو به جلاد تهران نیز شهرت یافت. با قدرت یافتن روزافزون وی، شاه ایران از وی احساس خطر کرد و دستور عزل وی را از ریاست سازمان داد.
احسان نراقی در گفتوگویی که با پژوهشکده تاریخ معاصر ایران داشت از زبان ناصر ذوالفقاری، واقعیتهای جالبی درباره دشمنی بختیار، رئیس ساواک و شاه بیان کرده است. واقعیتهایی که نشان میدهد بختیار به واقع قصد ساقط کردن شاه را داشت؛ اگرچه هرگز موفق نشد: «او به من گفت: وقتی که دکتر امینی، شاه را وادار کرد تا بختیار را به خارج از کشور تبعید کند، من به فرودگاه رفتم. در فرودگاه بختیار در گوش من گفت: من به خارج میروم تا زن هر دو (شاه و امینی) را .... او میخواست جای شاه را بگیرد.
وقتی تیمور بختیار به آمریکا رفت، تاجبخش و عالیخانی هم همراهش بودند. بختیار به مدت ۲۵ دقیقه با کندی هم ملاقات کرد. گویا کندی هم به بختیار گفته بود در برنامهای که شما علیه شاه دارید ما پشت سر تو هستیم. بختیار آن موقع رئیس ساواک بود و امکاناتی هم داشت.»
بنابراین گزارش، تیمور بختیار در سال ۱۲۹۶ هجری شمسی در شهر کرد به دنیا آمد. وی که پدرش سردار معظم بختیاری از خوانین ایل بختیاری بود، سالهای ابتدایی خود را در اصفهان گذراند، سپس برای ادامه تحصیل ابتدا به بیروت و آنگاه در سال ۱۳۱۲ به فرانسه رفت و در دانشکده نظامی سن سیر تحصیلات خود را دنبال کرد و با درجه ستوان دومی نیز از آنجا فارغ التحصیل شد.
او پس از پایان تحصیلات در سال ۱۳۱۵ به ایران بازگشت و وارد ارتش شد و توانست در مدت کوتاه مدارج ترقی را طی کند. در سال ۱۳۲۵ تیمور بختیار با درجه سرگردی برای مقابله با فرقه دموکرات آذربایجان عازم آن منطقه شد و توانست زنجان را در اختیار بگیرد.
در سال ۱۳۲۹ به فرماندهی تیپ ۳ کوهستانی رسید. در سال۱۳۳۱ هجری شمسی شورش ابوالقاسم خان بختیاری را در اصفهان سرکوب کرد، اما در زمان حکومت دکتر مصدق برای آن که از تهران دور باشد به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد.
تیمور بختیار در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در حمایت از سپهبد زاهدی نیروهای خود را در حالت آمادهباش قرار داد تا در صورت نیاز به سوی تهران حرکت کند که با پیروزی کودتاچیان این کار صورت نگرفت.
بختیار در این کودتا جزو دسته دومی بود که با «جو گودین» معاون «کرومیت رزولت» ـ مجری کودتای آمریکایی و انگلیسی ـ به طور مستقیم در ارتباط بود.
تیمور بختیار با توجه به اینکه عموی ثریا (زن دوم محمدرضا پهلوی) بود، نفوذش را بر شاه اعمال میداشت و به پاس خدماتی که در کودتا انجام داده بود، به درجه سرتیپی منصوب و همزمان فرماندهی لشگر ۲ زرهی و فرمانداری نظامی تهران را بر عهده گرفت.
او در مقام فرماندار نظامی تهران با اعمال خشونتآمیزی دست به سرکوب شدید مخالفان زد. از اقدامات او در این دوران میتوان به دستگیری سیدحسین فاطمی، اعضای شاخه نظامی حزب توده، شهید نواب صفوی و دیگر اعضای فدائیان اسلام، اعدام مخالفان و سانسور شدید مطبوعات اشاره کرد.
پس از آن که محمدرضا شاه با پیشنهاد آمریکاییها درصدد بر آمد تا برای حفظ امنیت داخلی (کنترل و سرکوب مخالفان و نیروهای چپ گرا) سازمان اطلاعات و امنیت کشور «ساواک» را تشکیل دهد، برای تاسیس و ریاست این سازمان مخوف، گزینهای بهتر از تیمور بختیار نبود. چرا که وی پیشتر توانسته بود با کادر اطلاعاتی تحت امر خود سازمان مخفی افسران نظامی حزب توده را شناسایی و دستگیر کند بر این اساس و به پاس وفاداری به شاه در فروردین ۱۳۳۶ برای تاسیس ساواک انتخاب شد و تا سال ۱۳۳۹ ریاست آن را برعهده داشت.
قدرت طلبی بختیار در مقام ریاست ساواک، او را به صورت دومین مرد قدرتمند ایران درآورده بود [وبه دلیل جاه طلبی و قدرت طلبیاش] عموماً باور بر این بودند که علیه شاه نیز دسیسه میکند. بدین ترتیب شاه نیز بختیار را از ریاست ساواک کنار گذاشت، اما وی درصدد بر آمد تا با قدرت و نفوذی که به دست آورده بود جایگاه برتری کسب کند به همین جهت مسافرتهایی به مناطق بختیاری انجام داد و ملاقاتهایی نیز با سران کشورهایی جنوبی خلیج فارس داشت.
در دوران نخست وزیری علی امینی پس از تصویب لایحه اصلاحات ارضی، تیمور بختیار با توجه به نارضایتیهایی که ایجاد شده بود در تحریک خوانین و زمینداران بزرگ علیه امینی نقش داشت و حتی امینی در ملاقات با محمدرضا شاه، تیمور بختیار را عامل و محرک اصلی حوادث دانشگاه تهران و دیگر آشوبهای سال ۱۳۴۰ میدانست.
تیمور بختیار که از نفوذ آمریکاییها در دربار به خوبی آگاه بود، در صدد برآمد تا در مذاکراتی مقامات آمریکایی را برای کودتا علیه محمدرضا شاه با خود همراه سازد که این مسأله مورد موافقت مقامات آمریکایی قرار نگرفت.
اقدامات قدرتطلبانه تیمور بختیار از چشم محمدرضا شاه دور نماند. با توجه به تغییر سیاست آمریکا و دربار ایران که درصدد بودند با تغییر برخی عناصر مستبد و خشن چهرهای دموکراتیک از دولت ایران نشان دهند فردی چون تیمور بختیار در ساختار جدید قدرت جایی نداشت.
در سال ۱۳۴۰ تیمور بختیار به دستور شاه مجبور به ترک ایران شد و پس از مدتی اقامت در ژنو، به سال ۱۳۴۱ بازنشستگی او رسما اعلام شد. پس از بازنشستگی، تیمور بختیار که دیگر میدانست در ساختار قدرت ایران جایی ندارد به مخالفت با رژیم پهلوی پرداخت؛ به طوری که در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شاه و ساواک او را از عوامل اصلی این قیام مردمی معرفی کردند!
در سال ۱۳۴۷ تیمور بختیار به جرم حمل سلاح غیرمجاز در بیروت دستگیر شد و اقدامات دولت ایران هم برای استرداد وی به جایی نرسید. زیرا تیمور بختیار توانسته بود حمایت برخی از سیاستمداران لبنانی و عربی را به طور کلی جلب کند و با درخواست اقامت از دولت عراق، زمینه را برای حضور خود در آن کشور فراهم ساخت. بختیار پس از هفت ماه، همزمان با کودتای حسن البکر و قدرت گرفتن حزب بعث از لبنان به عراق رفت.
عراقیها که به دلایل مختلف از جمله بر سر مسائل مرزی و کشتیرانی در اروندرود با ایران اختلاف داشتند از او به گرمی استقبال کردند. این اقدامات باعث شد تا در سال ۱۳۴۸ تیمور بختیار به اتهام خیانت به میهن در دادگاه شماره ۱ دادرسی ارتش غیاباً محاکمه و به اعدام محکوم شود.
تیمور بختیار همچون نمکی روی جراحات شاه شروع به کشف فضایل «آزادی» و «سلطنت مشروطه»کرد. در حالی که خود پیشتر در سرکوب آن نقش اول را داشت! بنابراین در مدت اقامت یک ساله در عراق با ناراضیان و گروههای مخالف دولت ایران چون سران جبهه ملی، حزب توده، زمینداران و سایر مخالفین ارتباط برقرار کرده بود و سعی داشت تا آنان را با خود همسو سازد.
حضور بختیار در عراق و اقدامات و تحریکات او علیه دولت ایران باعث شده بود تا فعالیتهای او کاملا تحت نظارت ساواک قرار گیرد و بدین ترتیب طرح قتل او در دستور کار این سازمان قرار گرفت و سرانجام نیز در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹، سپهبد بختیار در نزدیکی بغداد توسط عناصر ساواک به قتل رسید.
درباره قتل او با توجه به اسناد به دست آمده نمیتوان شک کرد که توسط خود ساواک صورت گرفته، اما روایتهای این ترور به سه گونه مطرح شده است: اولین روایتی که بعد از قتل بختیار مطرح شد این بود که درست هنگامی که وی آماده شورش علیه شاه میشد، ساواک سه مامور خود را به عنوان دانشجو که هواپیمایی را ربوده و به بغداد بردند وارد شبکه بختیار کرد و اینان هنگامی که به همراه بختیار به شکارگاه [دیاله] رفته بودند، توانستند در یک فرصت مناسب او را ترور کنند.
روایت دیگر این ترور از حسین فردوست، دوست نزدیک محمدرضا شاه است که به نقل از یک مدیر ارشد ساواک تایید میکند که کار ترور بختیار توسط عوامل نفوذی ساواک صورت گرفته، اما مدعی است که به وسیله کسی ترور شده که از افسران فراری حزب توده و از افراد مورد علاقه بختیار بوده که با وعده پول هنگفت و اقامت در آمریکای جنوبی، توانست سپهبد بختیار را هنگام شکار ترور کرده و خود به ایران فرار کند، سپس با پول وعده داده شده راهی آمریکای جنوبی شد.
با این همه و با توجه به اسناد به دست آمده از سازمان ساواک ترور بختیار طرح این سازمان و به صورت خیلی سری به وسیله یکی از چندین مامور نفوذ داده شده به شبکه بختیار جامه عمل پوشید.
طبق این اسناد «اگلن ماطاوسیان» با نام مستعار فـرهنگ برای ترور انتخاب شد. وی از افسران تیپ نیروی مخصوص بود و در تیراندازی نیز تبحر داشته است. فرهنگ بعد از اینکه به وسیله ساواک به شبکه بختیار نفوذ داده شد، توانست در یک فرصت مناسب در زمانی که همراه بختیار به شکار در منطقه دیاله رفته بود، وی را ترور کند، اما بختیار پنج روز بعد در بیمارستان نظامی الرشید بغداد بستری بود و سرانجام به سبب جراحات شدید وارده از پای در آمد. خود اگلن نیز در حین فرار دستگیر شده و در نهایت توسط رژیم بعث عراق به قتل رسید.